خاک مرده و بىجان به اراده حضرتش به مواد غذایى و گوشت حلال گوشتان تبدیل مىشود، دهان و دندان پدر غذا را مىجود، اندامها بعد از دهان لقمه را به معده مىرسانند، این آزمایشگاه شگفتانگیز هر کجاى بدن را به تناسب نیازش تغذیه مىکند، قسمتى از آن غذا به توسط آن آزمایشگاه به صلب هدایت مىشود، و در آنجا با فعل و انفعالات عجیب و غریب تبدیل به نطفه مىگردد!
نطفه که خود از بدایع و صنایع قدرت حق است به تاریک خانه رحم منتقل مىشود، اراده حق در آن تاریکىها نطفه را تبدیل به علقه مىکند، علقه را به صورت پاره گوشت و پاره گوشت را به صورت اسکلت درمىآورد، و بر اسکلت گوشت مىپوشاند، سپس به آن صورت زیبا جان مىدمد و انسانى آراسته و خلقتى سوىّ از کار درمىآورد.
وَ لَقَدْ خَلَقْنا الاْنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فى قَرارٍ مَکینٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ انْشَأْناهُ خَلَقْاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ احْسَنُ الْخالِقینَ» «1»
و یقیناً ما انسان را از [عصاره و] چکیدهاى از گِل آفریدیم،* سپس آن را نطفهاى در قرارگاهى استوار [چون رحم مادر] قرار دادیم.* آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پارهگوشتى درآوردیم، پس آن پارهگوشت را استخوانهایى ساختیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشى دیگر پدید آوردیم؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.
آدمیزاد، موجود پیچیده و مرموزى است که از برترین و شگفتترین اسرار خلقت پروردگار به حساب مىآید. تنها پدیدهاى که در افکار و اعمال با اراده و اختیار و آزاد برپا شده است و دیگر موجودات چنین ویژگىهایى را ندارند.
امیر بیان و مولاى مؤمنان امام على بن ابى طالب علیه السلام در این باره مىفرماید:
ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ انْساناً ذا اذْهانٍ یُجیلُها وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِها وَ جَوارِحَ یَخْتَدِمُها وَ ادَواتٍ یُقَلِّبُها وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ وَ الْأَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْالْوانِ وَ الْاجْناسِ، مَعْجُوناً بِطِینَةِ الْأَلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْباهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْاضْدادِ الْمُتَعادِیَةِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبایِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبِلَّةِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَةِ وَ السُّرُورِ .... «2»
سپس ازدم خود بر آن مادّه شکل گرفته دمید تا به صورت انسانى زنده درآمد، داراى اذهان و افکارى که در جهت نظام حیاتش به کار گیرد، و اعضایى که به خدمت گیرد، و ابزارى که زندگى را بچرخاند، و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد و مزهها و بوها و رنگها و جنسهاى گوناگون را از هم بازشناسد، در حالى که این موجود معجونى بود از طینت رنگهاى مختلف، و همسانهایى نظیر هم، و اضدادى مخالف هم، و اخلاطى متفاوت با هم، از گرمى و سردى و رطوبت و خشکى و ناخوشى و خوشى.
تنها امتیاز این موجود، آمیخته بودن او از عقل و هوس است و برترى هر یک بستگى به شیوه تربیت و پرورش او دارد. اگر بر اساس اصول اخلاقى و دینى تربیت شود، به سوى افق کمال و سعادت مىرود و اگر بر پایه قانون طبیعت که خوراک و خواب و شهوترانى است؛ پرورش یابد به درّه پستى و سیاهبختى سقوط کند. این ماهیّت دو بعدى انسان است که هیچیک، نهایت و حدّى ندارد.
عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا فرشتگان برترند یا آدمیان؟
حضرت در جواب به نقل از امیرمؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام فرمود:
خداوند در فرشتگان تنها عقل نهاده است نه خواهش نفسانى و در ستوران میل و خواهش نهاده است نه عقل و در بنى آدم هر دو را نهاده است، پس آن که خردش بر خواهش او چیره گردد، از فرشتگان بهتر است. و هر که هوسهایش بر عقل او پیروز گردد، از حیوانات بدتر است. «3»
خلقت انسان در کلام امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر
براى درک بهتر از آفرینش انسان، به اصل خلقت او باز مىگردیم:
امام صادق علیه السلام در مجلس اوّل، درباره آفرینش آدمى و مراحل پیدایش او به مفضّل بن عمر چنین مىفرماید:
«اى مفضّل! سخن خود را با بیان آفرینش انسان آغاز مىکنیم، تو نیز بکوش که از آن پندگیرى:
اول این که: تدبیر چنان شد که چنین در رحم در سه پرده تاریکى پوشیده مىماند. شکم، رحم و بچهدان. جایى که توان چاره اندیشى براى دریافت غذا و خروج ناروا را ندارد. نه صلاح خویش مىداند و نه ضرر خود را مىداند. غذاى او خون حیض و پیوسته مانند آب براى گیاه، غذایش چنین است.
آنگاه که آفرینش او کامل گردد بدنش سخت شود، پوستش با هوا سازگار آید و دیدهاش تاب دیدن نور به هم رساند. مادرش درد زاییدن گیرد و درد چنان بر او سخت مىآید که جنین از فشار درد بیرون مىافتد. چون متولّد گشت، همان خونى که غذایش بود اینک با رنگ و بویى جز آنچه بود در شکل غذایى دیگر از پستان مادر سرازیر مىشود.
این غذا براى نوزاد از همه سازگارتر است. وقتى که به دنیا آمد، زبان خود را به نشانه خواستن غذا بیرون مىکند و پیرامون دهان مىچرخاند. در این زمان پستانهاى مادرش را که چونان دو مشک از سینه او آویخته مىیابد و تا زمانى که تن او تر و درونش ظریف و اعضایش نرم است، از آن مىنوشد. آنگاه که حرکت کرد و به غذایى محکم و قوى نیاز پیدا نمود تا تنش استحکام یابد، در هر طرف دندانهاى آسیا سر برمىآورد، تا غذا را بجود، نرم گرداند و به راحتى فرو برد.
پیوسته حالش اینگونه است تا آنگاه که پاى در بلوغ نهد.
در این وقت اگر مذکّر است، موى در رویش مىروید تا نشانه مردى و عزّت او باشد و از همانندى با زنان و بچگان به دور ماند و اگر مؤنّث است، رخش از موى پیراسته ماند تا طراوت و زیبایىاش دل مردان را برباید و نسل بشر ماندگار و پایدار گردد.
اى مفضّل! در این مراحل، نیک بیندیش، آیا مىشود که بدون مدبّر و حکیم باشد.
آیا مىدانى که اگر در رحم خون به او نمىرسید، همانند گیاهى که آب به وى نرسد، خشک و پژمرده مىگشت؟
آیا مىدانى وقتى که بزرگ شد اگر مادرش را درد زاییدن نمىگرفت چون زنده به گور در رحم مىماند و اگر در هنگام ولادت شیر با او نمىساخت یا از گرسنگى مىمرد و یا با غذاى نامناسب و زیانبار تغذیه مىشد؟!
و اگر در وقت مناسب دندانهایش نمىرویید، بر جویدن و فرو بردن غذا ناتوان بود، باید همیشه شیر مىخورد و بدن او براى کار قوّت نمىیافت و مادرش به خاطر او از تربیت فرزندان دیگرش باز مىماند ...
اگر کودک عاقل و فهیم به دنیا مىآمد، وقت تولّد جهان هستى را انکار مىکرد و هنگامى که با حیوانات، پرندگان و دیگر موجودات غریب رو به رو مىگشت و هر ساعت و هر روز پارهاى از شکلهاى گوناگون و شگفت عالم را که از پیش ندیده بود مىدید، هر آینه عقل و اندیشهاش سرگشته و گمراه مىگشت.
بدان که: اگر عاقلى را به اسیرى از سرزمینى به سرزمین دیگر ببرند، همواره حیران و سرگشته است و به خلاف کودکى که در خردسالى اسیر شود به سرعت زبان و آداب آن سرزمین را فرا نمىگیرد.
اگر نوزاد، دانا و هوشمند پاى در جهان مىنهاد از اینکه باید دیگران بر دوشش گیرند، شیر بنوشانند، در جامهاش بپیچند و در گاهوارش بخوابانند، سخت احساس خوارى و پستى مىکرد.
از سوى دیگر او به خاطر ظرافت و طراوت و رطوبت بدن، هیچگاه از این امور بىنیاز نیست.
و نیز در چنین حالى آن شیرینى، دلبندى و محبوبیّت کودکان را نداشت، از این رو آنان در حالى به دنیا مىآیند که از کار جهان و جهانیان غافلند.
اینان با ذهن ضعیف و شناخت اندک و ناقص خود با همه چیز روبهرو مىشوند اما اندک اندک در حالتهاى گوناگون بر شناخت و آگاهى آنان افزوده مىشود.
کودک پیوسته چنین کسب شناخت مىکند. تا آنکه از مرحله حیرت و تفکّر، پاى فراتر مىنهد و با کمک عقل و اندیشه، قدم در وادى تصرّف و تدبیر معاش و ...
مىگذارد. از حوادث پند مىگیرد، اطاعت مىکند و یا در اشتباه و فراموشى و غفلت و گناه، سقوط مىکند.
حکمتهایى در خلقت انسان
حکمتهاى بسیارى در پس این امر نهفته است:
اگر کودک در هنگام تولّد، عقلى کامل و خودکفا داشت؛ شیرینى فرزند دارى از میان مىرفت، پدر و مادر به مصالحى که در تربیت کودک نهفته است، نمىرسیدند.
در نتیجه تربیت و سرپرستى و مهربانى و احترام به آنان، هنگام پیرى بر فرزند لازم نبود.
و نیز با این فرض در میان فرزندان و والدین هیچ پیوند و محبّتى حاکم نبود؛ زیرا کودکان از تربیت و پرورش و روزى رسانى پدران بىنیاز بودند و در زمان تولّد، از پدران خویش جدا مىگشتند. او نیز پس از آن، پدر و مادرش و دیگران را نمىشناخت و این حالت باعث مىشد که بر سر راه ازدواج با مادر و خواهر و دیگر محارم مانعى پدید نیاید. و کمترین مفسده و زشتى، هنگامى است که چنین کودک هوشمندى در هنگام تولّد بر چیزى نظر افکند که اجازه این عمل را از او گرفتهاند و سزاوار نیست که چنین کند.
آیا نمىبینى که چگونه هر چیزى از آفرینش در جاى مناسب خود استوار گشته و در ریز و درشت اجزاى هستى، اندک نقص و نادرستى پیدا نیست؟
مفضّل بن عمر پس از شنیدن بخشى از حکمتهاى آفرینش، مىگوید: گفتم: اى آقایم! برخى مىپندارند که اینها همه کار طبیعت است.
حضرت فرمود: از آنان بپرس که این طبیعت نسبت به این امور علم و قدرت دارد یا نه؟
اگر علم و توانایى را براى طبیعت ثابت کردند، پس اینان در اثبات آفریدگار و اعتراف به وجود مبدأ دانا، چه سدّى در راه دارند؟ این هم آفرینش و تدبیرش.
اگر گمان مىکنند که این اعمال حکیمانه و قوانین مدبّرانه بدون دانش و پایهاى انجام مىگیرد؛ بدان: این امور از آفرینندهاى حکیم و داناست. و آن را که طبیعت نامیدهاند همان سنّت الهى در آفرینش اشیاست که مطابق فرمان و حکمت الهى جریان دارد.
نیاز آدمى به معاش و تلاش
حضرت در بخش دیگرى از اسرار آفرینش به حکمت نیاز آدمى به معاش و تلاش مىپردازد و مىفرماید:
اى مفضل! بدان که نان و آب، اصل معاش و زندگى انسان به شمار مىآید. به حکمتهاى نهفته در آنها بنگر، نیاز آدمى به آب شدیدتر از نیازش به نان است؛ زیرا شکیبایى او بر گرسنگى بیش از صبر او بر تشنگى است. این به خاطر آن است که بدن انسان به آب بیش از نان نیازمند است، چونکه آدمى براى نوشیدن، شستن خود و لباس و سیراب کردن حیوانات و آبیارى مزرعه، به آب نیاز دارد.
پس براى نیازهاى فراوان، آب به راحتى در دسترس قرار گرفته تا انسان براى خریدن و تحصیل آن در دشوار و رنج بسیار نیفتد.
اما نان جز با رنج و تلاش و حرکت به دست نمىآید؛ تا انسان به خاطر بیکارى و بطالت در سرمستى و فساد غوطهور نگردد. آیا نمىبینى که کودک را با اینکه به سنّ آموزش نرسیده است به نزد مربّى مىگذارند، تا از بازى فسادانگیز و مزاحمت براى خانواده به دور ماند؟!
انسان اینگونه است اگر مشغول نباشد، بر اثر سرمستى و خوشحالى و بیکارى، سبب زیان خود و نزدیکانش مىگردد. براى فهم این واقعیّت به کسانى بنگر که در ثروت و رفاه و خوشى بزرگ شدهاند، کارشان به کجا کشیده است.» «4»
پراکندگى آفرینش انسان
سنّت الهى در گوناگونى و پراکندگى آفرینش انسان بر اساس آزادى و انتخاب افکار و عقاید و اعمال نیک و شرّ بوده است. اگر همه انسانها یک دست و امّتى یکسان بودند، دیگر اختیار و انتخاب معنایى نداشت؛ و این اختلاف مردم در اندیشه و نژاد و ملّیّت دلیل بر قدرت آزادى و اراده استقلالى آنان است. ولى خداوند متعال هم سایه رحمت خود را بر همه آفرینش افکنده است که به تکامل روحى و معنوى برسند.
وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَ حِدَةً وَ لَایَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» «5»
اگر پروردگارت مىخواست یقیناً تمام مردم را [از روى اجبار، در مسیر هدایت] امّت واحدى قرار مىداد، [ولى نخواست به همین سبب] همواره [در امر دین] در اختلافاند.* مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و به همین سبب آنان را آفریده است. و فرمان حتمى پروردگارت تحقق یافت که همانا دوزخ را از همه جن و انس [که راه کفر و عناد را برگزیدند] پر خواهم کرد.
در آیات دیگر قرآن، فلسفه آفرینش بشر بر اساس عبادت و آزمایش و رحمت قرار گرفته است و هر سه محور، بر یک نقطه تمرکز دارند و آن کمال آدمى است.
بنابراین همه مردم بلکه همه مخلوقات هستى اختلاف دارند، مگر آنانى که در سایه لطف و رحمت حقّ گرفتار اختلاف نشوند و براى این منظور خداوند متعال وحدت کلمه را براى آنان آفرید. پس انسان در انتخاب راه آزاد است ولى به خاطر پذیرش راه باطل جهنّمى مىشود.
نمونه روشن اختلاف مردم در مسأله امامت معصوم است. آن گروه که در خط اهل بیت و پیشوایان معصوم علیهم السلام قرار گرفتهاند مشمول رحمت شدهاند و دیگر مردمانى که از خط خارجند؛ منحرف هستند. خداوند با قرار دادن فطرت و عقل از درون وانبیاى گرامى و کتب آسمانى از بیرون، حجّت را بر همه تمام کرده است و عامل وحدت تنها امدادهاى الهى است و امکانات دنیوى و مادّى، امورى مقطعى و خیالى و نابود شدنى مىباشد؛ زیرا راه شریعت و دیانت است که هدف آفرینش بشر را سامان مىدهد و نفس آدمى که مرکز دگرگونىهاى خیر و شرّ است؛ پرورش مىیابد.
امام على علیه السلام در این باره مىفرماید:
الشَّرِیعَةُ، رِیاضَةُ النَّفْسِ. «6»
سنّت الهى پرورش نفس است.
الشَّرِیعَةُ، صَلاحُ الْبَرِیَّةِ. «7»
دین و آئین، مصلحت مردم است.
آفَةُ الرِّیاضَةِ غَلَبَةُ الْعادَةِ. «8»
آفت پرورش جان، چیره شدن عادت است.
بدون شک، هر آدمى در فطرت توحیدى خویش خواهان این است که موجودى با ارزش و محترمى باشد، به همین جهت با تمام وجودش براى کسب ارزشها و کرامتها تلاش مىکند ولى گاهى در شناخت معیار ارزشها با تفاوت نگرشها و فرهنگها دچار لغزش مىشود و ارزشهاى دروغین را به جاى ارزشهاى حقیقى مىگیرد. با اینکه خداوند درباره او فرموده است:
وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنهُمْ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنهُم مّنَ الطَّیّبتِ وَ فَضَّلْنهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» «9»
به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکبهایى که در اختیارشان گذاشتیم] سوار کردیم، و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم، وآنان را بر بسیارى از آفریدههاى خود برترى کامل دادیم.
با این حال در رازق و رزق و نعمتهاى خداوندى تردید مىکند و شتابزده به بیگانگان دل مىبندد و راه حلال و حرام را بر خود مشکوک مىسازد، پس گرفتار آثار بد آن مىشود.
ابوعبیده حذاء مىگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: دعا کن که خداوند روزى مرا در دست بندگانش قرار ندهد. حضرت فرمود:
خداوند چنین کارى نمىکند؛ او روزى بندگان را در دست یکدیگر قرار داده است؛ اما از خدا بخواه که روزیت را در دست بندگان نیک خود قرار دهد که این از خوشبختى است. «10» در زمینه خلقت انسان به کتابهاى «فیزیولوژى انسان»، «آفرینش انسان»، «اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر» مراجعه نمایید، تا به مسئله خلقت سَوىّ، و تربیت جسم و جان که محصول عنایت و اراده اوست بیش از پیش آگاه شوید.
راز خلقت درکلام امام حسین علیه السلام
حضرت حسین علیه السلام در ابتداى دعاى عرفه بدین گونه، راز خلقت را با اهل دل به میان مىگذارد:
«تو در اول که من نابود بودم به من نعمت وجود بخشیدى، و مرا از خاک پست بیافریدى آنگاه (که در عالم نبات، و حیوان آوردى و از آن غذا و خون و نطفه ساختى) در صلب پدرانم جاى دادى و از حوادث زمان و موانع دهر و اختلاف و تغییرات روزگاران (که همه مانع نعمت وجودم بودند) مرا محفوظ داشتى، تا آن که پى در پى از یکایک پشت پدرانم به رحم مادران انتقال یافتم، در آن ایّام پیشین و دوران گذشته (همه گاه مرا محافظت کردى) و از آنجا که با من رأفت و مهربانى داشتى و نظر لطف و احسان، مرا در دور سلطنت پیشوایان کفر و ضلالت که عهد تو را شکستند و رسولانت را تکذیب کردند به دنیا نیاوردى ولیکن زمانى به وجود آوردى که از برکت پیشواى توحید، خاتم پیامبرانت، مقام هدایت را که در علم ازلیّت مقرّر بود بر من میسّر فرمودى و در این عصر هدایت مرا پرورش دادى، و از این پیش هم، پیوسته با من نیکویى و مهربانى کردى و به نعمت فراوانم متنعّم ساختى تا آنگاه که آفرینشم را به مشیّت خود از آب نطفه فرمودى، و در ظلمات سه گانه (بَطن و مشیمه و رحم) در میان لحم و دمم مسکن دادى، نه مرا از کیفیت خلقتم آگاه ساختى و نه کارى در آفرینشم به من واگذار کردى، تا آن که مرا به آن رتبه معرفت و هدایت علم ازلى با خلقت کامل و آراسته به دنیا آوردى و در گهواره که کودکى ناتوان بودم مرا از هر آسیب و خطر حفظ کردى، و از شیر مادر غذاى گوارا روزیم نمودى، و قلوب دایگان را به من مهربان ساختى، مادران مهربان را براى محافظتم از آسیب جنّ و انس برگماشتى، و از عیب و نقصان خلقتم را پیراستى.
به هر حال بسى بلند مرتبه و خداى مهربانى، پس آنگاه که زبانم به سخن گشودى نعمت بى حدّت بر من تمام کردى، و در هر سال به تربیتت فزونتر شدم و خلقتم مقام کمال یافت و قواى جسم و جانم به حدّ اعتدال رسید، پس حجت خود را بر من الزام نمودى، و معرفت خود را به قلبم الهام فرمودى، و در عجایب حکمتهاى خویش عقلم را حیران ساختى، و مرا بیدار و هوشیار کردى تا در آسمان و زمین بدایع مخلوقاتت را مشاهده کنم، و مرا به یاد خود و شکر نعمتهاى بىحدّ خویش متذکّر ساختى و طاعت و عبادتت را بر من فرض نمودى، و فهم دانش و علوم و حقایقى که پیامبرانت به وحى آوردند به من عطا فرمودى، و روح مرا براى پذیرفتن اسرار آمادگى دادى، و به سعه صدر، دریافتن مقام رضا و تسلیم را بر من آسان کردى.» «11»
تا جائى حضرت به دقایق و لطایف آفرینش بدن اشاره مىفرماید، که انسان را در بهت و حیرت مىبرد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مؤمنون (23): 12- 14.
(2)- نهج البلاغه: خطبه 1.
(3)- بحار الأنوار: 57/ 299، باب 39، حدیث 5؛ علل الشرایع: 1/ 4، حدیث 6.
(4)- بحار الأنوار: 3/ 62- 67، باب 4، حدیث 1؛ توحید المفضّل: 48- 55، با کمى تلخیص.
(5)- هود (11): 118- 119.
(6)- غرر الحکم: 238، حدیث 4791.
(7)- غرر الحکم: 84، حدیث 1349.
(8)- غرر الحکم: 238، حدیث 4795.
(9)- اسراء (17): 70.
(10)- بحار الأنوار: 5/ 244، باب 23، ذیل حدیث 108؛ تحف العقول: 361.
(11)- بحار الأنوار: 95/ 216، باب 2، دعاى عرفه؛ إقبال الأعمال: 339